پوریاپوریا، تا این لحظه: 16 سال و 10 ماه و 3 روز سن داره
پارساپارسا، تا این لحظه: 10 سال و 9 ماه و 30 روز سن داره

پوریا و پارسا

خداحافظ 92

باز هفت سین سرور ماهی و تنگ بلور سکه و سبزه و آب نرگس و جام شراب باز هم شادی عید آرزوهای سپید باز لیلای بهار باز مجنونی بید باز هم رنگین کمان باز باران بهار باز گل مست غرور باز بلبل نغمه خوان باز رقص دود عود باز اسفند و گلاب باز آن سودای ناب کور باد چشم حسود باز تکرار دعا یا مقلب القلوب یا مدبر النهار حال ما گردان تو خوب راه ما گردان تو راست باز نوروز سعید باز هم سال جدید باز هم لاله عشق خنده و بیم و امید امروز 28اسفنده دیگه بایدباسال 92خداحافظی کرد امسال هم مثل همه سالهای دیگه باهمه خوبی هاوبدی هاش بارسفرروبسته ولی بااینکه امسال یکی از پراسترس ترین سالهای زندگی من بود ولی درعوض خدای مهربون وبخشنده یکی از بهترین وزیباترین آفریده ...
28 اسفند 1392

پسرم آقاشده

پسرگلم 14 اسفندواسه اولین بار رفت آرایشگاه مردونه البته که مامانی چندبار با اون قیچی کج وکولش حسابی از خجالت پارسا دراومده بود ولی این بار بابایی گفت میخوادکه شازده پسرمونو ببره آرایشگاه مردونه اخه نی نی 8 ماهه توآرایشگاه مردونهه!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!! !       خوب دیگه مااینیم دیگه نی نی هستیم ولی به بابایی ثابت کردیم مردشدیم خودشم ازنوع جهان پهلوان تختی .   اخ قربونش برم چقدراین فندق ما معصومه بابایی میگفت اقای آرایشگر مونده بود هاج وواج که این اولین باره یه قندعسل هشت ماهه میاد مغازش بدو رفته یه عروسک پشمالوآورده واسه پارسا که مباداگریه کنه ولی پارسا خوشگله افتخارن...
17 اسفند 1392

واسه نی نی ام

    مامان جونم مامان جون نی نی رفته به حمام زود باش بیا پیش من کارهاتو زود کن تمام   مامان مهربونم دوستم داری می دونم شامپو بزن به موهام می خوام تمیز بمونم   چشام داره می سوزه آبی بریز رو گونه ام لیفی بزن به تنم این گل خوشگل منم؟ آبی بریز روی سر صابونارو زود ببر پاهام میاد قلقلک خسته شدم کم کمک حوله ام رو زود بپوشم کف نمونه تو گوشم وقتی که خشک شد تنم لباسامو می پوشم   مامان جون عزیزم ببین چقدر تمیزم نی نی ناز وتپل خوشگل و ریزه میزه ام     ...
12 اسفند 1392

درافشانی پوریا

عجب بچه ایه این پوریای ما میگه من میخوام برگردم مثل پارسا نی نی بشم همه دوست دارن پیشرفت کنن بچه ماهم دوست داره پسرفت کنه چون ازنظراون پارسا مجبورنیس درد دندونهای لق شده روتحمل کنه یا شبها مسواک بزنه یامشق بنویسه یازبان بخونه یاحتی قبل ازخواب بره جیش بچه اس داریم ما!!!!!!!!!!!!!!!! ولی جوونم واستون بگه مادیگه ازدست دندونهای پوریا جوونمون به لبمون رسید هرماه یه دندون لق داریم  که بلای روحمون شده تااونوبکشیم که البته کشیدنش که چه عرض کنم اینقدربایدبمونه تودهنش به قولی اگه بیفته هم خودش دوباره میذاره سرجاش عرض میکردم اینو نمیخورمو اونونمیخورمو زخم دندونم بازم خون میادو وووودیگه س...
6 اسفند 1392

اندراحوالات نی نی ما

یک و دو و سه و چار  نی نی از خواب شد بیدار صبح شد و وقت کوشش بده نی نی رو ورزش باز کن دستاشو .ببند به روی ماهش بخند نکن نی نی رو خسته بگو یک و دو  و سه نوبت پاهاست حالا برند پایین و بالا وای که چه خوبه ورزش چه حالی داره نرمش کاشکی مامان یا بابا همه روزای خدا با نی نی ورزش کنند بازی و نرمش کنند   اخه بذار موهامو شونه کنم بعد فرت وفرت ازم عکس بنداز   این روزها نی نی ما همش این شکلی میشه    تایه اسباب بازی ببینه تلاش میکنه خودشو برسونه به اون وازاونجایی هم که یه کمی تنبل تشریف داره یه جیغ ودادی راه میانداز...
6 اسفند 1392

خرید داداشی ها

بالاخره بعدازبیست وچندروزتونستیم ازدست این ویروس سرماخوردگی خلاص شیم  ایام مریضی ودکترودارو بحمداله سپری شد ونوبت رسید به وعده وعیدهای بابایی وشیطنت های داداش بزرگه که حالا که من خوب شدم وقراره دیگه مواظب خودم باشم وخوب غذابخورم قراره بابایی هم ازخجالت پوریا دربیاد هم به خاطربهبودیش هم به خاطر کارنامه عالی که جایزه وجشن کارنامه هم ازدست ویروسه جون سالم به درنبرده بود تاخیر جایزه هم به ضرر بابایی تموم شد ومجبورشدیم هی قول وقرارامونو بیشتروبیشتر کنیم تا حدورشکستگی بابا   بیچاره بابایی هم که مجبوره ودم نمیزنه که وبشکن های پوریا جونم که ازخوشحالی نمیدونه چیکارکنه جوونم واستون بگه که از شهربازی گرفته...
3 اسفند 1392
1